بوستان جلوه در گرفت اینک


گل ز رخ پرده برگرفت اینک

آتش لاله برفروخت ز باد


دامن کوه در گرفت اینک

بلبل آمد، نشست بر سر گل


بینوا بود، زر گرفت اینک

غنچه در پیش فاخته ز اصول


سبقی تازه بر گرفت اینک

ورق غنچه را که نم زده بود


ورقش یکدگر گرفت اینک

آب را گر چه چشم ها پاک است


بوستان را ببر گرفت اینک

بید در لرزه گشت و تیغ کشید


آب را رهگذر گرفت اینک

خار چون تیز کرد پیکان را


گل به برگش سپر گرفت اینک

شاخ گلگون که بارگیر گل است


ناگه از باد برگرفت اینک

مرغ می گفت، گل نخواهد رفت


لاله گوی کمر گرفت اینک

ابر در گریه شد ز ناله خویش


پرده ای تنگ در گرفت اینک

کرد بر وی سحاب ریختنی


باغ را در و زر گرفت اینک

طوطی آغاز شعر خسرو کرد


روی گل در شکر گرفت اینک